وحدت




موضوع وحدت یکی از مهم ترین موضوعات همیشگی بشر در دوران زندگی اش بوده است.

اگر وحدت باشد و چند گروه و یا چند فرد با یک دیگر متحد باشند هم کارها سریع و خوب پیش می رود و هم از طرف دشمن ضربه ها کاهش می یابد و همچنین قرآن کریم هم به این موضوع اشاره کرده است برای مثال در سوره حجرات آیه 13 آمده است:(یا أَیُّها النّاسُ إِنّا خَلَقْنَاکُمْ مِن ذَکَر وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَآئِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَیکُمْ) که معنی آن میشود :(اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ و (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.) و خداوند در این سوره به بندگان خود گفته است که هیچ کدام از شما به قبیله و قومی که در آن هستید فخر نفروشید بلکه بهترین شما نزد خدا با تقوا ترین شماست و همچنین دانشمندان هم به این موضوع اشاره کرده اند و انسان ها را از روی فرقه برتری نمی دهند.

هدف اصلی این کتاب این است که وحدت بین مسلمانان(شیعه و سنی) و وحدت بین اقوام ایرانی و...را به چالش بکشد و درباره آن ها بحث شود.

برای مطالب کامل تر و جالب تر ما را همراهی کنید.


"وحدت چیست؟"

"به صورت ساده می‌توان گفت که دو یا چند طرف که منافع و اهداف مشترکی دارند به صورت قراردادی بر اشتراکات تمرکز می‌کنند تا با استفاده از ظرفیت‌های هم، زودتر و مطمئن‌تر به اهداف مشترک دست پیدا کنند."

"پس نخستین گام ِ رسیدن به وحدت، هم‌گرایی است. یعنی هر کدام از طرفین تلاش می‌کنند از سلایق غیر ضروری که مورد تأیید طرف مقابل نیست، صرف نظر کنند."


"بدون به رسمیت شناختن هم‌گرایی، هیچ وحدتی محقق نخواهد شد! با این حساب یک فرد یا یک نهاد اجتماعی به عنوان یکی از طرفین وحدت و یا به عنوان محور وحدت، نمی‌تواند سلایق دیگر طرف‌ها را نادیده بگیرد و همچنین نمی‌تواند برایشان احترام قائل نباشد."


"می‌توان نتیجه گرفت که اگر یکی از طرفین، بی‌حرمتی دید و مطمئن شد که سلایقش به حساب نمی‌آید و مورد تمسخر قرار می‌گیرد، طبیعی است که از جریان خارج شود و دلایل خروجش را شرح دهد. در این صورت نمی‌توان به او وحدت شکن گفت، بلکه به طرفی که گمان کرده جایگاهش آن قدر رفیع است که وقتی جلو بیفتد، همه موظف اند دنباله روی کنند، گفت: تمسخر و نادیده گرفتن دیگران با راه و رسم وحدت طلبی، اختلاف 180 درجه‌ای دارد و کسی حق ندارد طرفی را که بر مبنای اصول اولیه‌ی این مطلوب، حضور خود را همراه با ضرر می‌بیند، وحدت شکن بخواند و مدعی وحدت طلبی، باید به رفتارهای غرورآمیز خود بازگردد و یاد بگیرد که وحدت چیست و حقوق طرفین کدام است. "

 

"می‌توان اضافه کرد که بچه‌ها به دلیل کوچک بودن میدان دید و عدم رشد عقلی، همه چیز را بر مبنای امیال آنی خود می‌خواهند و از این رو فرد یا نهادی که بدون منطق اجتماعی، خود را یکه تاز و جلودار بداند، رفتارش بچه گانه تعبیر خواهد شد."


"وحدت ملی چیست؟"

"اگر وحدت نباشد امنیت ملی هم به خطر می افتد و ایجاد نا امنی می شود . منظور ما از وحدت چیست ؟ یعنی همه ی مردم یک جور فکر کنند ؟نه . یعنی همه ی مردم یک جور سلیغه ی سیاسی داشته باشند ؟ نه . یعنی همه مردم یک چیز را ، یک شخص را ،یک شخصیت را ،یک جناح را ،یک گروه را بخواهند ؟ نه ،معنای وحدت اینها نیست . وحدت مردم ،یعنی نبودن تفرقه و نفاق و درگیری و کشمکش ،حتی در جماعتی که از لحاظ اعتقاد دینی مثل هم نیستند ،میتوانند اتحاد داشته باشند ، میتوانند کنار هم باشند ،میتوانند دعوا نکنند."



"یکی از چیز هایی که این وحدت را خدشه دار میکند ،مفاهیم مشتبهی است که دائما در فضای ذهنی مردم پرتاب میشود ، هر کس هم به گونه ای معنا میکند . یک عده از این طرف ،یک عده از آن طرف جناح و اختلاف عیب لازم درست میشود ! البته دشمن در همه ی مسائل سود میبرد و به اهتمال زیاد در این مسائل یا در همه اش ،یا در بعضی اش دست هم دارد ،یعنی این را ما نمیتوانیم ندیده بگیریم."


"البته متاسفانه عده ای امروز حساسیت پیدا کردند ، تا گفته میشود دشمن ،اینها لجشان میگیرد که چرا میگویید دشمن ! دشمن هست ، نمیشود شما دشمن را ندیده بگیرید . هیچ کس یک ملت و یک جماعت را برای این که دشمن خود را ندیده است ، خاکریز های دشمن را ندیده است ، اسلحه ی دشمن را ندیده است ، توطئه ی دشمن را نفهمیده است ، ستایش نخواهد کرد . خود دشمن دارد به طور صریح می گوید که من دشمنی می کنم ، خود دشمن دارد می گوید که من برای ایجاد اختلال در ایران بودجه میگزارم ، برای تشنج افکار در ایران رادیو درست میکنند ، می خواهند مردم ایران دودسته بشوند."


"بنابرین دست دشمن هم در کار است . البته اگر ما ها بیدار باشیم و اشتباه نکنیم ،دشمن نمیتواند کاری بکند . پس ، اشتباه و غفلت و کوتاهی ما یقینا یک جزء مهم و عنصر اساسی در موفقیت دشمن است."


"حکومت و‌حدت ملی آن است که در تشکیل و رهبری آن مردم نقش داشته باشند و نمایندگی از تمامی مردم و گروه‌های اجتماعی نمایند. کسی به‌خاطر موقف اجتماعی و وابستگی‌های قومی و زبانی‌شان برای شرکت در رهبری و تشکیلات حکومت مشکل نداشته باشد و حکومت هم برای تمامی مردم مصدر خدمت واقعی گردد و ممثل اراده‌ی ملت باشد. چنین حکومتی را می‌توان حکومت و‌حدت ملی خواند. در جریان مبارزات انتخاباتی هر‌دو ستاد می‌گفتند که حکومتی که حیثیت شرکت سهامی را داشته باشد و پست‌های بلند رهبر‌ی و اداری میان افراد با نفوذ سیاسی و بر اساس قومیت و حزب سهمیه‌بندی شوند، نمی‌پذیرند. اما می‌خواهند حکومتی را تشکیل دهند که از تمامی مردم افغانستان نمایندگی کرده و ممثل اراده‌ی مردم باشد. به این صورت، طرح حکومت ملی بعد از مذاکرات آقای جان کری بیش‌تر مورد توجه قرار گرفت. اکنون هر‌دو نامزد توافق کرده‌اند که حکومت و‌حدت ملی را تشکیل دهند."


"بحث اصلی این است‌ که آیا حکومتی که هر‌دو نامزد تشکیل می‌دهند، می‌شود نام آن را حکومت و‌حدت ملی گذاشت یا این‌که حکومت وحدت ملی دارای شاخصه‌هایی است که با بر‌خور‌داری از آن شاخصه‌ها، می‌شود‌ آن حکومت را حکومت وحدت ملی خواند. تاریخ افغانستان شاهد این واقعیت‌ است که هرگاهی که قدرت سیاسی توسط گروه یا زمام‌داری گرفته شده است، آن را انحصاری کرده است و در تشکیلات اداری و رهبری آن در مرتبه‌ی نخست خویشاوندان و اقوم خویش را گمارده و در مرتبه‌های بعدی به همتباران خویش ارجحیت داده‌اند و دولت را در خدمت قوم و قبیله‌ی خویش قرار داده‌اند و امکانات ملی و خدمات دولتی را به‌طور عادلانه در خدمت شهروندان قرار نداده‌اند‌ و اقوام و کسانی که همتبارو هم‌قبیله‌ی‌شان نبوده‌اند، از نقش‌گیری در اداره و رهبری کشور به‌دور نگه داشته شده‌اند. این مشکل هم اکنون در فرهنگ سیاسی جامعه‌ی افغانستان جای‌گاه دارد. افراد این سرزمین به جرم وابستگی‌های تباری از فرصت‌های خدمت‌گذاری و خدماتی محروم می‌گردند. یکی از شاخصه‌هایی که باید حکومت و حدت ملی از آن بر‌خور‌دار ‌‌باشد، نفی تبعیض و انحصار‌گرایی است."


"وحدت میان اقوام ایرانی"

"جمهوری اسلامی ایران ، دولت ها موظف به پیگیری منافع دینی و ملی هستند.من معتقدم هویت ایرانی در یک رویکرد ترکیبی بر پایه پیوندهای قومی ، ملی و اسلامی یک کل لایتجزی را پدید می آورد.سه دایره متداخل را درنظر بگیرید که از داخل به سمت بیرون آن دوایر متحدالمرکز اقوام ایرانی ، ملیت و اسلامیت در درون هم قرار گرفته اند."


"قوم به گروهی از انسان ها گفته می شود که در جامعه ای بزرگ تر زندگی می کنند و ویژگی های مشترکی آنها را به یکدیگر پیوند می دهد.مهم ترین این وجوه اشتراک ؛ دین ، زبان و فرهنگ است که هویت قومی آنها را پدید می آورد."

"اقوام در ایران برخلاف سایر مناطق جهان نه تنها تزاحم و دردسری برای هم نداشته اند بلکه در تمامی مقاطع حساس و بویژه هنگام یورش های بیگانه به این سرزمین آسمانی همیشه پشت یکدیگر و مدافع ارزش های جامعه و منافع ملی بوده اند."

"اگر در گذشته و البته بیشتر در دویست سال اخیر از بخش های شمالی ، شمال شرقی ، شرقی ، جنوبی و غربی یعنی تقریباً از همه طرف قسمت هایی از تمامیت ارضی خود را از دست داده ایم ناشی از ضعف حکومت های شاهان بوده وگرنه اقوام ایرانی در هشت سال دفاع مقدس توانستند با وحدت مثال زدنی خود و در سایه رهبری دینی جامعه ، شگفتی ساز بزرگ ترین جنگ منطقه ای در قرن بیستم باشند و نظام سلطه را در برابر عظمت مردم ایران به زانو درآورند."



"ملیت و اسلامیت دو عامل درون زا و وحدت آفرین برای اقوام ایرانی بوده اند.ملیت به معنای مردمانی که در یک سرزمین مشخص با مدیریت سیاسی واحد و باورهای فراگیر و مشترک زندگی می کنند و برای رسیدن به اهداف ملی بایکدیگر همکاری سازمان یافته و روبه رشدی دارند.ملت ایران با وجود تنوع قومی که در تمامی بخش های شمالی ، جنوبی ، شرقی ، غربی و مرکزی این سرزمین پهناور گسترده شده اند کمترین فاصله اجتماعی را دارند و بحمدالله به بالاترین سطح آگاهی سیاسی و هم افزایی در زمان معاصر رسیده اند.فراوانی ازدواج ها بین مردان و زنان از گروهای قومی مختلف در ایران و اختلاط بین اقوام ایرانی مصداق بارز ، نبود فاصله اجتماعی در کشور است و مشارکت در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بالاترین سطح مشارکت پذیری سیاسی و هم افزایی بین اقوام ایرانی است."


"در مسئله هویت ایرانی ، رابطه بزرگی و کوچکی عناصر هویت آفرین موردبحث در این نوشتار ، مشهود و قابل بررسی است.قومیت ، ملیت و اسلامیت یک مرزبندی درونی از جزء به کل در حیطه های هویتی جامعه ایرانی است.درست مثل کوچکی و بزرگی رابطه فرد و خانواده که در سطح فردی ، این پیوندهای نسبی بخش مهمی از هویت افراد را تشکیل می دهند."


"شهروندان برای معرفی خود به یکدیگر ، نسبت های خانوادگی و قومی را ذکر می کنند ولی همین افراد در برابر سایر ملت ها از عناوین ایرانی ، مسلمان و فارسی زبان برای اثبات هویت خود استفاده می کنند.این مثال ، به درک جایگاه اقوام ایرانی در سلسله مراتب هویتی که یک کل یکپارچه را باهم می سازند کمک شایان توجهی می کند.اقوام ایرانی بین خود مرزهای جامعه شناختی دارند اما در مواجهه با دنیای خارج ، از مرزبندی های جغرافیایی ، ملی و اسلامی پیروی می کنند.زندگی گروه های قومی در ایران به چهار دوره کلی تقسیم می شود.پیش از پذیرش اسلام ، پس از اسلام ، دوره معاصر و بویژه دوره پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی.به نظر من ، شرایط پیش رو ، دوره جدیدی برای ملت مسلمان و انقلابی ایران رقم خواهد زد."


"زخم های دردناکی بر پیکر اسلام عزیز از سوی دشمنان وارد آمده و جنگ های به ظاهر مذهبی و در باطن استعماری و استکباری ، ترفند آنها برای مقابله با پیشرفت ها و نقش آفرینی های فزاینده جمهوری اسلامی ایران و متحدان آن در منطقه است که آثار ثانوی آن به تدریج ، سراسر جهان را تحت تاثیر قرار می دهد.غرب از تمامی ابزارهای موجود در عرصه های نفتی ، اقتصادی ، رسانه ای و هسته ای بطور همزمان دارد استفاده می کند.این شرایط حاکم بر نظام بین الملل با محوریت اسلام ، یک نقطه عطف و پیچ تاریخی است."


"سابقه تاریخی موید این است که اقوام ایرانی در حفظ و حراست از کیان ایران و اسلام همواره کوشیده اند و نسبت به یکدیگر مناسبات حسنه و پیوندهای مستحکمی داشته اند.هیچ گاه در جامعه ایرانی شاهد چیزی به نام برخورد قومیت ها نبوده ایم و وحدت اقوام ایرانی همواره باعث یاس دشمنان بوده است."


"با افتخار بار دیگر تاکید می کنم دفاع مقدس مردم ایران در برابر استکبار جهانی باشکوه ترین جلوه های وحدت اقوام ایرانی است که می توان آن را حاصل جمهوریت و اسلامیت برآمده از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ دانست که با وجود بی سابقه بودن حجم و بزرگی تهدیدات خارجی ، نه تنها در اثر آن یک وجب از خاک این سرزمین آسمانی از دست نرفته است بلکه برای ده ها سال دیگر ، اگر درست از نعمات و نتایج آن بهره برداری شود همچنان برای دشمنان بازدارنده ، هراس آور و درصورت وقوع هرگونه درگیری احتمالی باعث شکست آنها خواهد بود."


 


"به این عوامل وحدت آفرین در نواحی و مناطق مختلف کشور صرف نظر از سایر عوامل مهم که درجای دیگر باید به آن پرداخته شود ، باتوجه به یافته های کم نظیر خود که حاصل سال ها ممارست در دستگاه های مختلف دولت ، رسانه های محلی و مرکز و مطالعات پژوهشی است و در نزد برنامه ریزان ارشد جامعه تاحدودی مغفول مانده به اهمیت بسیار زیاد استفاده از ظرفیت های انباشته شده در رسانه بویژه در رسانه های محلی اشاره کنم که به نظر من این رسانه ها ، به عنوان نمایندگان اقوام و حوزه های محلی و پیشگامان عرصه های قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در صورت برنامه ریزی های کلان و بسترسازی های مناسب می توانند بسیار فراتر از این ، نقش های راهبردی و گسترده تری در شرایط پیش گفته ایفا کنند و من این شناخت را بارها به صورت رسانه ای اعلام کرده ام که آماده هستم به برنامه ریزان ارشد کشور البته به شرط اجرا منتقل کنم."


"گرچه صداوسیمای کشور به درستی نتوانسته برنامه ها و سریال هایی که ساخته می شود را کنترل کند اما ملت ما تمام تلاش خود را برای از هم نپاشیدن فرهنگ ها و آیین های مختلف کشور کرده است و اطلاع رسانی به مردم باید از این چیزی که است خیلی بهتر شود."


"مؤلفه های وحدت و هم بستگی"

"با توجه به اهمیت وحدت و هم بستگی در تداوم بخشی به اهداف انقلاب اسلامی، شناسایی مؤلفه های وحدت و عوامل تفرقه بسیار مهمّ است؛ چرا که تکیه بر مؤلفه های غیرواقعی، به اندازه غفلت از اصلی ترین عوامل وحدت زیان بار خواهد بود. از این رو، یکی از تلاش های همیشگی رهبری انقلاب این است که این مؤلفه ها به خوبی شناسایی شود. مقام معظم رهبری در دعوت به وحدت، همیشه بر اصولی تأکید می کند که اصلی ترین مؤلفه های وحدت امت اسلامی به شمار می آید. ایشان در یک مورد می فرماید: «همه را دعوت می کنم به وحدت کلمه، بر اساس اصول اساسی نظام اسلامی، بر اساس بیّنات قانون اساسی، بر اساس اسلام، بر اساس راه امام، بر اساس منافع مردم، بر اساس ستیزه با هر کسی که با این ملت ستیزه جویی می کند. این خط روشن است که همه خیرخواهان و دل سوزان و افراد صادق می توانند بر اساس آن جمع شوند."


"دشمنان و تفرقه اندازی"

"دشمن، عامل اصلی پیروزی های روزافزون ملت ایران را در جنبه های گوناگون وحدت و هم بستگی مردم دیده و درصدد برآمده تا آن را به تفرقه مبدّل سازد. اینجاست که مراقبت از این عامل بزرگ پیروزی، وظیفه ای ملی و اعتقادی به شمار می آید. مقام معظم رهبری در این باره می فرماید: «استبداد و استعمار و حکومت های قلدر و دشمن اسلام، مسلمین را قرن ها در ضعف و ذلت نگه داشتند. امروز که حرکت به سمت عزت و بیداری مسلمین است، مطمئنا دشمنان کمین هایی در راه خواهند داشت. باید مراقب آنها بود. ... هدف نزدیک و گام بزرگ ما، عبارت از ایجاد وحدت بین طوایف و مذاهب اسلامی و گروه های مسلمان است. عده ای برای ضربه زدن به حرکت عزّت آفرین اسلام، رسالتشان ایجاد تفرقه است. آنها را شناسایی کنید و هوشمندانه با آنها مقابله نمایید. اگر مسلمانان هوشیار باشند و خود را به عزّت اسلام عزیز بشمارند،... بی گمان این حرکت خواهد توانست ما را به اهداف خود برساند.»"



"وحدت، راه مأیوس کردن دشمن"

"مقام معظم رهبری ضمن اشاره به در کمین بودن دشمنان زخم خورده انقلاب اسلامی و شیوه های تلاش رسانه های آنها در ضربه زدن به انسجام و هم بستگی ملی می فرماید: «همه ملت رشید ایران، مخصوصا آنان که سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجه دیگران است، باید صفوف خود را متحد و مرصوص ساخته، با وحدت و همکاری و با گام های استوار، به سوی اهداف عالیه اسلام قدرتمندانه حرکت کنند و دشمنان کمین گرفته را که مترصد فرصت اند مأیوس سازند.»"

 

"رسانه های خارجی و تفرقه افکنی"

"مقام معظم رهبری درباره نقش رسانه های بیگانه در تفرقه افکنی بین صفوف مردمی چنین می فرماید: «رسانه های خبری بیگانه که مظهر تمایلات، سیاست ها و نیات خصمانه و اغراض خبیث سردمداران سیاست های جهانی اند، بر روی هر کلمه و هر اشاره ای که از آن بوی اختلاف و دودستگی استشمام شود و یا بتوان چنین وانمود کرد، شدیدا حساسیت نشان داده و با بزرگ کردن نکته های ریز و مطرح ساختن استنباط های دروغین از گفته ها و نوشته ها در ایران، به طور دایم در تلاش اند که شاید بتوانند تصویری مشوّش و آلوده به اختلافات و زد و خورد داخلی از ایران اسلامی ـ که بحمداللّه برخوردار از وحدت و یکپارچگی کم نظیری است ـ به مردم ایران و جهان ارائه دهند و زمینه دودستگی و نفاق را با این وسوسه ها به وجود آورند. اینها همه نشانه آن است که امروزه دشمن از همه راه ها برای تضعیف جمهوری اسلامی عاجز مانده و بدخواهانه در کمین اختلافات داخلی و شکست وحدت عمومی نشسته است. ملت رشید ایران و مسئولان... باید مانند همیشه به این طمع خام دشمن پاسخ مناسب بدهند و وحدتی را که صنع الهی و رحمت شامله حق بر ملت ایران است، با همه وجود پاسداری کنند.»"



"نداشتن اتحاد؛ ضعف بزرگ"

"مقام معظم رهبری، یکی از آسیب های موجود در میان برخی از مسئولان را، نداشتن اتحاد کلمه دانسته و در تشریح آن می فرماید: «اتحاد کلمه هم لازم است. لازم است مسئولان مواضع واحدی اتخاذ کنند؛ به خصوص در مسائل جهانی و مسائل عمده کشور. وقتی اندک اختلافی در حرف مسئولان پیدا می شود، شما می بینید رادیوهای بیگانه چگونه اینها را بزرگ و چند برابر می کنند... برای اینکه نشان دهند بین مسئولان اتحاد کلمه نیست. آنها از جمع منسجمی که با هم کار کنند و همدل باشند خیلی می ترسند. خوش بختانه ترکیب قانون اساسی ما راه حل مشکلات را معیّن کرده و رهبری را به عنوان محور در نقطه مرکزی همه مسئولان قرار داده. این امکان و فرصتِ خیلی بزرگی است تا مسئولان بتوانند با وحدت کلمه با همدیگر همکاری کنند.»"


"وحدت و سازندگی"

"مقام معظم رهبری در اشاره به ثمرات حفظ وحدت و موفقیت در سازندگی می فرماید: «اگر کشور اسلامی با همّت شما مردم و با پیوند مستحکمی که بحمداللّه بین شما و دولت هست به وضع درخشانی نایل بیاید، استعمار، آمریکا دشمنان دلباخته ساده لوحی که چشم به دهان آنها دوخته اند و بعضی از گروهک ها و جریان های داخلی، خلع سلاح خواهند شد. همه آحاد مردم وظیفه دارند تا حدی که می توانند و برای آنها وظیفه معیّن می شود، در کار سازندگی کشور شرکت کنند. علاقه به امام رحمه الله یعنی این. همه باید دولت را حمایت کنند و پشت سر دولت، خرابی های جنگ و ویرانی های ناشی از دوران سلطه طاغوت را ترمیم کنند... . اگر ملت ایران به توفیق الهی بتواند با وحدت کلمه، با حفظ شعارهای انقلاب  با حفظ خصومت و دشمنی خود نسبت به ابرقدرت ها،... سازندگی را پیش ببرد، روح مقدس امام از آنها شاد خواهد شد و دعای حضرت بقیة الله الاعظم به آنها کمک خواهد کرد.»"


 

"هم بستگی، وظیفه ای دینی"

"مقام معظم رهبری درباره حفظ وحدت و وجوب شرعی آن می فرماید: «حفظ وحدت را اصل قرار بدهیم و اگر تکلیف شرعی هم احساس کردیم، ولی دیدیم عمل به این تکلیف ممکن است مقداری تشنج به وجود آورد و وحدت را از بین ببرد، قطعا انجام آنچه تصور می کردیم تکلیف شرعی است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود. ... توطئه دشمن باید دائما مورد توجه باشد. وقتی که دشمن می خواهد اختلاف ایجاد کند، صریحا نیت خود را بیان نمی کند، بلکه حرفی را برای اذهان اشخاص مطرح می کند که فکر می کنند واقعا منطقی است و باید عکس العمل نشان داد و اعتراض کرد. همین جاست که هوشمندی لازم است و باید با این توطئه ها مقابله کرد. ... آنجا که [دشمنان] حرفی را از کسی پیش ما می آورند، شایعه ای را علیه کسی و مقامی و مدیری... درست می کنند یا در ذهن کسی شکل وظیفه شرعی را مجسم می کنند و می گویند باید این حرف را بزنی یا این موضع را بگیری، در همه این موارد، اولین چیزی که باید به ذهن بیاید، این است که شاید طرح این موارد را دشمن برنامه ریزی کرده است تا به وسیله آن اختلاف ایجاد کند.»"


"اسلام، عامل حقیقی وحدت"

"مقام معظم رهبری در سخنانی، عامل اصلی وحدت ایرانیان را دین اسلام دانسته و می فرماید: سعی بر این است که مسئله قومیت ها در ایران عمده بشود. عده ای با تحریک احساسات قومی، نفی عامل حقیقی وحدت ـ یعنی اسلام و دین را ـ دنبال می کنند. آن کسانی که خیال می کنند عامل وحدت کشور ما زبان فارسی است، دل بستگی شان به زبان فارسی یقینا به قدر بنده نیست. یکصدم تلاشی هم که بنده برای زبان فارسی کرده ام، آنها نکرده اند و نخواهند کرد. عامل وحدت ملت ایران زبان فارسی نیست، دین اسلام است؛ همان دینی که در انقلاب و نظام اسلامی تجسم پیدا کرد. ... عده ای سعی می کنند اهمیت عامل پیوند مستحکم دل های ملت ایران ـ یعنی ایمان اسلامی ـ را کم کنند. ... البته یکپارچگی ملت ایران به خاطر تاریخ و جغرافیا و سنت ها و فرهنگ هم هست، اما عمدتا به خاطر دین و مسئله رهبری است که اجزای این ملت را به هم وصل کرده و همه احساس یکپارچگی می کنند."


"وحدت بین حوزه و دانشگاه"

"یکی از مصادیق مهم وحدت، هم بستگی بین قشر دانشگاهی و حوزوی است که امام امت رحمه الله و مقام معظم رهبری همواره به تحقق واقعی آن تأکید داشته و دارند. ایشان در تبیین این وحدت می فرماید: «وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ و الگو و شاهد... حرکت نمایند. در راه ایجاد چنین کشور و جامعه و ملتی، علاجی جز این نیست که دانشجو و طلبه... در کنار هم دوش به دوش هم با هم، به سمت یک هدف حرکت کنند؛ بدون این نمی شود.»"



"وحدت دولت و مردم"

"یکی از مظاهر وحدت و اتحاد ملی، پیوند و همکاری مردم با مسئولان در همه زمینه هاست. این وحدت، یکی از پایه های اساسی حکومت مردمی است که گره گشای بسیاری از مشکلات کشور و انقلاب بوده و خواهد بود. مقام معظم رهبری در این باره می فرماید: «همکاری دولت و ملت و پیوند عاطفی و عقیدتی مردم با مسئولان کشور، یکی از مظاهر اساسی حکومت مردمی است و تاکنون گره گشای مسائل بسیار مهمی بوده است و باید همیشه با همان قوّت و استحکام باقی بماند. امام بزرگوار ما ـ رضوان الله علیه ـ در دوره های مختلف و نسبت به همه دولت های همه دوران انقلاب همواره مردم را توصیه به همکاری و کمک نموده اند. ... این پیوند و صمیمیت از همیشه باید مستحکم تر باشد و بحمداللّه همین طور است.»"


"خاطره ای از امام رحمه الله در سفارش به وحدت"

"مقام معظم رهبری افزون بر سفارش اکید به هم بستگی و وحدت و تبیین فواید آن، در بسیاری از مواقع در ضمن سخنانشان، اهمیت موضوع وحدت را از دیدگاه امام امت رحمه الله گوشزد کرده، در یک مورد، خاطره ملاقات خود را با امام رحمه الله در سال 65، زمانی که ایشان بر اثر ناراحتی قلبی در بیمارستان بستری بودند، چنین نقل می کند: «نزدیک تخت ایشان  که رسیدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گریه کردم. ایشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند. بعد چند جمله گفتند که چون کوتاه بود به ذهنم سپردم. ... ایشان انتظار و آمادگی برای بروز احتمالی حادثه را داشتند. بنابراین مهم ترین حرفی که در ذهن ایشان بود، قاعدتا می باید در آن لحظه حساس به ما می گفتند. ایشان گفتند: قوی باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکی باشید، اشداء علی الکفار و رحماء بینهم باشید. اگر با هم بودید، هیچ کس نمی تواند به شما آسیبی برساند». نیز مقام معظم رهبری در ادامه می فرماید: «به نظر من، وصیت سی صفحه ای امام رحمه الله می تواند در همین چند جمله خلاصه شود."

 

"اتحاد میان شیعه و سنی"

"چگونگی اتحاد و انسجام مذهبی"
"مسأله دوستى با دوستان اهل بیت(ع) و دشمنى با دشمنان آنان منافاتى با وحدت اسلامى بین شیعه و سنى ندارد؛ زیرا چنان نیست که اهل تسنن از دشمنان اهل بیت(ع) باشند. بلکه بسیارى از آنان به حکم آیه شریفه «قل لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى - شورى 23» دوستى و مودت اهل بیت(ع) را واجب مى‏شمارند."

" بنابراین دستور فوق تنها شامل کسانى مى‏شودکه با اهل بیت(ع) از سرناسازگارى در آمده و با آنان به مقابله برخاستند؛ مانند حاکمان ستمگر و یاوران آنها. افزون بر آن سر منع دوستى با دشمنان اهل بیت قرارگرفتن در خط و جریان انحرافى آنها است. ازاین رو پیوندهایى که در این راستا قرار نگیرد چندان اشکالى ندارد. البته این نکته نیز لازم به تذکر است که دوستى باخاندان عصمت و طهارت مراتبى دارد ولیکن از امتیازات شیعه آن است که با تمام ابعاد به این دستور الهى جامه عمل پوشانده است."


 


"مفهوم و راهکار وحدت و اتحاد شیعه و سنی"

"منظور از وحدت شیعه و سنی کنار گذاشتن مسائل اختلافی و تکیه بر مشترکات و مبنا قرار دادن آنها در تعامل با یکدیگر و در مسائل مربوط به جهان اسلام و صحنه بین المللی است. به گونه ای که مسلمانان فارغ از اختلافات و با پرهیز از تفرقه در مسائل جهان اسلام همسو و هم جهت حرکت کنند."

" به تعبیر دیگر اختلافات مانع از اخوت اسلامی و وحدت صفوف مسلمین در برابر دشمنان نیست از این رو معنای اتحاد شیعه و سنی دست برداشتن و کوتاه آمدن از اصول و اعتقادات خویش نیست بلکه در عین وجود اختلافات زمینه تعامل و جهت گیری یکسان در مسائل کلی و بین المللی در میان آنها وجود دارد به همین جهت مطابق قانون اساسی «دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد» (1). مقام معظم رهبری فرمودند: «معنای اتحاد بین ملت های اسلامی این است که در مسائل مربوط به جهان اسلام همسو حرکت کنند و به یکدیگر کمک کنند و در داخل این ملت ها سرمایه های خودشان را بر علیه یکدیگر به کار نبرند» "


"در شرایطی که دشمنان اسلام تمام تلاش خویش را برای مبارزه و مقابله با اسلام به کار بسته و آشکارا اعلام می کنند «جهان اسلام در قرن بیست و یکم یکی از مهمترین میدان های زورآزمایی سیاست خارجی آمریکاست». و «تقابل اصلی آینده جوامع بشری برخورد فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی است». تأکید بر مسائل اختلافی و تفرقه میان صفوف مسلمانان منطقی نیست. در زمانی که مسلمانان می توانند با توجه به جمعیت بیش از یک میلیارد نفر و منابع و امکاناتی که در اختیار دارند به عنوان یک قدرت تأثیرگذار در صحنه بین المللی مطرح باشند پرداختن به اختلافات و مسائل تفرقه انگیز نتیجه ای جز به هدر رفتن سرمایه ها و استفاده دشمن از این اختلافات، نخواهد داشت."

" مقام معظم رهبری فرمودند: «یک میلیارد مسلمان در دنیا هستند که درباره خدا و پیامبر(ص) و نماز و حج و کعبه و قرآن و بسیاری از احکام دینی با هم یک عقیده دارند یک چند مورد اختلاف هم دارند اینها بیایند همان چند اختلاف را بگیرند با هم بجنگند تا آن کسی که با اصل خدا و پیامبر(ص) و دین و همه چیز مخالف است کار خودش را انجام بدهد آیا این عاقلانه است؟ اگر مسلمین دست در دست هم بگذارند و با هم صمیمی باشند ولو عقایدشان مخالف با یکدیگر باشد اما آلت دست دشمن نشوند دنیای اسلام سربلند خواهد شد»"



"اخوت اسلامی"

"اسلام مسلمانا ن را امت واحده خوانده است: «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون». و مؤمنان برادر یکدیگر معرفی شده اند: «انما المؤمنون اخوه فأصلحوا بین اخویکم». قال الصادق(ع) «المسلم اخ المسلم». بنابراین اختلاف در پاره ای از مسائل مانع اخوت اسلامی و وحدت مسلمانان نمی شود وقتی اسلام به مسلمانان سفارش می کند که با پیروان ادیان آسمانی و مکاتب دیگر بشری با عدل و مسالمت رفتار شود و آنان را به مشترکات توجه می دهد «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقالوا شهدوا بانا مسلمون؛ بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد هرگاه سرباز زنند بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم»"




"آیا مسلمانان نباید با توجه به مشترکات و کنار گذاردن اختلافات با یکدیگر با مسالمت و عدل رفتار کنند. بنابراین با توجه به آنچه بیان شد روشن است که وحدت میان مسلمانان و اتحاد بین فرق اسلامی امری لازم و ضرروی است هر چند ممکن است اهمیت این امر در شهرهای مرکزی ایران و مناطق شیعه نشین محسوس نباشد اما در مناطق مرزی ایران و نقاطی که شیعیان و اهل تسنن در کنار یکدیگر زندگی می کنند همچنین در صحنه بین المللی و مناسبات کشورهای اسلامی با یکدیگر وحدت و اتحاد بین مسلمین و پرهیز از اختلافات ضرورت و اهمیت این امر به خوبی قابل درک است مرحوم امام فرمودند: «امروز اختلاف بین ما تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فرق آنها می خواهند نه این باشد نه آن راه را این طور می دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند»"


"مقام معظم رهبری نیز می فرمایند: « علاج اصلی، داروی اصلی برای امروزِ دنیای اسلام، داروی «اتحاد» است؛ باید با هم متحد بشوند. علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامی را تنظیم کنند؛ منشوری تهیه کنند تا فلان آدم کج‏فهمِ متعصبِ وابسته‏ی به این، یا فلان، یا آن فرقه‏ی اسلامی، نتواند آزادانه جماعت کثیری از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند. تهیه‏ی منشور جزو کارهایی است که تاریخ، امروز از روشنفکران اسلامی و علمای اسلامی مطالبه می‏کند. اگر شما این کار را نکنید، نسلهای بعد از شما مؤاخذه خواهند کرد. می‏بینید دشمنی دشمنان را ! می‏بینید تلاش آنها را برای نابود کردن هویت اسلامی و ایجاد اختلاف بین امت اسلامی! بنشینید علاج کنید؛ اصول را بر فروع ترجیح بدهید. در فروع ممکن است افراد یک مذهب هم با همدیگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعی ندارد. مشترکات بزرگی وجود دارد؛ گرد این محور - محور مشترکات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئه‏ی دشمن باشند؛ مواظب بازی دشمن باشند. خواص، بین خودشان بحثهای مذهبی را بکنند، اما به مردم نکشانند؛ دلها را نسبت به یکدیگر چرکین نکنند؛ دشمنی‏ها را زیاد نکنند؛ چه بین فرقه‏های اسلامی، چه بین ملتهای اسلامی، چه بین گروههای اسلامی در یک ملت.»"

"اما وحدت جبهه اینست که احزاب و دسته جات مختلف در عین اختلاف در مسلک و ایدئولوژی و راه و روش به واسطه مشترکاتی که میان آنها هست در مقابل دشمن مشترک در یک صف جبهه بندی کنند. بدیهی است که صف واحد در برابر دشمن تشکیل دادن با اصرار در دفاع از مسلک خود و انتقاد از مسلکهای برادر و دعوت سایر برادران هم جبهه به مسلکه خود به هیچ وجه منافات ندارد...به هر حال طرفداری از تز"اتحاد اسلامی" ایجاب نمیکند که در گفتن حقایق کوتاهی شود. "

"آن چه نباید صورت گیرد کارهایی است که احساسات و تعصبات و کینه های مخالف را برمی انگیزد. اما بحث علمی سروکارش با عقل و منطق است نه عواطف و احساسات."


"در هر صورت در حال حاضر کارآمدترین استراتژی وحدت میان شیعه و برادران اهل سنت
1-تأکید بر نقاط مشترک و استفاده از حداکثر ظرفیت‌های وحدت
2-مماشات با دیگر فرق اسلامی
است و بدیهی است هیچکدام از این امور به ‌معنای دست کشیدن از دیدگاه‌های مترقی تشیع و اصول آن نیست هرچند در بیان آن باید مصالح کلی امت اسلامی را مد نظر قرار داد."




"تسنن محمدی و تشیع علوی در انتهای مسیر رسیدن به کمال دین اسلام به هم می رسند و چون در چهره هم نیکو می نگرند هر کدام خود را در دیگری می بینند. یکی از مهم ترین دلایل ماندگاری و گسترش اسلام وجود دو مذهب تشیع و تسنن در نظام ساختاری مکتب اسلام بود. دیر زمانی است که حکمای بزرگ جهان بشریت درباره ی امت واحد و وحدت عالم انسانی، مدینه فاضله، حکومت ایده آل یا حکومت واحد جهانی آرزوها کرده و طرح ها داده اند. شاید بیش از چهل هزار سال از تاریخ پیدایش این ایده مقدس می گذرد و از چهار هزار سال قبل، فلاسفه و حکیمان زیادی در نقاط مختلف جهان برای ایجاد چنین وحدتی اقدام عملی نموده و به پا خاسته اند. هر یک از حکما و فیلسوفان برای رسیدن به این هدف مقدس و عالی طرحی داده اند، اما نقشه ی انبیای الهی واحد است. پیامبران در طول دوازده هزار سال تاریخ مدون دینی، بیش از یک طرح پیشنهاد نکرده اند و آن طرح وحدت جهانی بر اساس اصول قولوا لا إلهٌ إلاّ الله تفلحو، إلَهُکُم إلهٌ واحد و قل هو الله أحد است. پیامبران متفقاً گفته اند: اگر می خواهید جامعه ای پر سعادت ایجاد کنید، یکتاپرست باشید. مسلمانان واقعی که در عشق نسبت به خدای محمد(ص) و خود آن حضرت، وحدت نظر دارند؛ به معنای آن است که یکدیگر را نیز دوست دارند. زمانی که در ایمان آوردن به الله و پیامبرش هم صدا و هم عقیده هستند همگی برادر محسوب می شوند و قرآن چه زیبا فرموده است که: (إنّما المؤمنون إخوة) اهل ایمان با یکدیگر برادر هستند."

" به جرأت می توان گفت که عامل اصلی شکست و بدبختی مسلمانان تفرقه و دشمنی و نفرت است. یکی از مهم ترین دلایل ماندگاری و گسترش اسلام وجود دو مذهب تشیع و تسنن در نظام ساختاری دین اسلام است؛ همان گونه که وجود احزاب سیاسی درون یک نظام سیاسی سبب رشد و تداوم نظام و شکوفایی استعدادهای نهفته آن می شود، وجود مذاهب گوناگون درون یک دین نیز سبب گسترش و ماندگاری آن دین می گردد. منطق علمای سنی پیرو تسنن محمدی، نه تسنن اموی نیز از منطق علمی و انصاف اسلامی علمای بزرگی الهام می گیرد که هرچند از طرف خلفای اموی به عنوان رییس مذاهب رسمی اهل سنت معین شدند، اما همواره به شاگردی امام جعفر صادق(ع) معترف بوده و خود را مجتهد و محققی ساده معرفی می کردند که نظراتشان برای هیچ کس قابل تقلید نبوده و چیزی فراتر از یک نظریه فقهی نمی تواند باشد. منصور دوانیقی، خلیفه عباسی از مالک، رییس مذهب مالکی می خواهد که کتاب فقهش را کتاب رسمی کرده و پیروی از آن را به همه ی ملل اسلامی اعلام کند، اما مالک می گوید: مردم را در آنچه برای خویش انتخاب می کنند، آزاد بگذار. شافعی و ابوحنیفه هم هر دو اعتراف می کنند آنچه را که فتوا داده اند تنها در حکم یک نظریه است و هرگز راضی نیستند که کسی بدون تحقیق و بررسی و تعقل، نظراتشان را پذیرفته و از آنان تقلید کند."

"ارادت و اخلاص رؤسای مذاهب اهل سنت نسبت به خاندان پیغمبر، به ویژه حضرت امیر(ع) و امام جعفر صادق(ع) به اندازه ای است که برای ما شیعیان شگفت انگیز و باور نکردنی است."

" شافعی در جایی می گوید: و مات الشافعی و لیس أدری؛ علیٌّ ربّه أم ربّه الله؛ شافعی از دنیا رفت در حالی که نفهمید که علی(ع) خدای اوست یا الله خدای اوست. در زمان معاصر نیز شیخ شلتوت، مفتی اعظم اهل تسنن و رییس دانشگاه بزرگ الأزهر این گونه فتوا داد: عموم مسلمانان می توانند از نظر شرعی به فقه جعفری عمل کرده، یا از یکی از مذاهب اربعه فقه تسنن (حنبلی، مالکی، حنفی، شافعی) به فقه جعفری عدول نماین امام خمینی (ره) بنیان گذار انقلاب اسلامی ایران شرکت در نماز جماعت اهل تسنّن و اقتدا به آنان را جایز دانسته و بارها تأکید فرموده است: هرکس بین شیعه و سنی تفرقه بیندازد، نه شیعه است، نه سنی. و در جای دیگر چنین می فرماید: تفرقه از شیطان و وحدت کلمه از رحمان است."

" جای ذره ای شک و تردید نیست که تنها راه رسیدن به وحدت و یگانگیِ پایدار میان این دو برادرِ دشمن شده، در برابر این دشمن های برادر شده، حرکت از متن مذهب محمدی و علوی خویش و تکیه بر کتاب قرآن است. سؤال مهمی که بسیار تأمل برانگیز است، این که: حاصل قرن ها اختلاف، تفرقه و دشمنی میان شیعه و سنی چه بوده است؟! آیا حاصل این اختلافات جز رشد علمی، صنعتی و اقتصادی غرب و دشمنان اسلام بوده است؟! آیا دامن زدن به این اختلافات و تفرقه ها سبب گسترش اسلام شده است؟"



"سؤال مهم دیگر این است که از کدام بخش آیه ی شریفه: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبلِ الله جمیعاً وَلاَ تفرقو) شیعه کشی و سنی کشی استنباط می شود؟! آن دسته از برادران اهل تسنن که تشیع را متهم به خروج از دین اسلام می کنند، بدانند که شرط اسلام برای مسلمان شدن، بر زبان جاری ساختن دو جمله ی أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أنَّ محمداً رسول الله است، پس دیگر چه جای تفرقه و اختلاف است؟ هیچ کس از هر فرقه و مذهبی که باشد، حق ندارد هیچ مسلمانی را که شهادتین بر زبان آورده ، تکفیر کند پس از پیروزی انقلاب اسلامی که به فرمان امام خمینی (ره) هفته ای با عنوان هفته وحدت نام گذاری شد و نشان از اهتمام ویژه ی ایشان به حفظ وحدت امت اسلام داشت؛ دشمنان اسلام از یک سو تلاش کردند تا تشیع از افکار اهل سنت و اهل سنت از افکار تشیع بی اطلاع باشد و از سوی دیگر، همواره پیروان این دو مذهب را دشمن یکدیگر معرفی کنند.تشیع و تسنن مشترکات اساسی بسیاری دارند که مهم ترین آن ها رسالت پیامبر(ص)، قرآن، خانه کعبه و محبت بیت است."

به جرأت می توان گفت: عامل اصلی شکست و بدبختی مسلمانان تفرقه و دشمنی و نفرت است. "خداوند در قرآن خطاب به مسلمانان می فرماید: (کُنتُم خُیْرَ أمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُروُنُ بِالْمَعْروفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ...) شما بهترین امّتی هستید که برای مردم پایدار شده اید، به کار پسندیده فرمان می دهید، و از کار ناپسند باز می دارید، و به خدا ایمان دارید..."



"نقش انقلاب اسلامی در بیداری و وحدت مسلمانان"

 

"بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بحثها در خصوص نحوه ارتباط منافع ملی با تعهدات دینی – انقلابی نظام جمهوری اسلامی آغاز گردید، بحثی که زمان به زمان بر شدت و التهاب آن افزوده میشد. اینک که پس از بیست و چند سال نگاهی به گذشته میافکنیم، این صرافت به فرد دست میدهد که دوگانگی مذکور تاکنون نیرو، وقت، هزینه و حساسیتهای زیادی را در کشور مصروف خود نموده و این روند همچنان ادامه دارد. تداوم این روند بدان معناست که هنوز اجماعی کلی میان اهل نظر دربارة دوگانگی مذکور پدید نیامده است. در تمام این مدت، در میانة مجادلات قلمی و بحثها، یک خط اصلی در تلاشهای فکری آن بوده است که به جای تأکید یک سویه بر این یا آن مقوله، گونهای رابطة تأیید و آشتی متقابل بین اسلامیت و ایرانیت در سیاست خارجی کشور برقرار شود. این کوششها چنانکه آشکار است – در آخرین تحلیل، شاید به دلیل ضعف یا فقدان سنت تفکر فلسفی در ایران – به موفقیت نینجامیده است. اما به هر حال، کوششهایی از این دست، نظر به اهمیت عملی و نظری فوقالعادة موضوع، نباید متوقف شود. "


1- در انتقاد از رهیافت تمایزگرا

"در گام اول باید بر تناقض ظاهری (پارادوکس) مشهوری که میتواند بر سر راه تصور وحدت، حالت استبعاد و امتناع ذهنی ایجاد نماید، فایق آمد: این فکر که تشیع وایران ماهیتهای متمایزی دارند و مثلاً اینکه یکی واقعیت و دیگری اعتقاد است یا آن که یکی خاص است و دیگری عام، یا یکی موضوع وحدت است (ایران) و دیگری موضوع اختلاف و تفرقه (تشیع)، برغم درستی خود، راهبردی است که رهگشایی و توضیحدهندگی محدودی دارد و حتی گاه میتواند گمراه کننده باشد، زیرا میتواند دیدگان را بر واقعیت تماسهای ژرف، همه جانبه و تنگاتنگ میان این دو و ایجاباتی که از این تنگاتنگی بر میخیزد، آن هم درست در زمانی که ممکن است به درک این وحدت نیاز داشته باشیم، فرو بندد. اما برخلاف این گمان رایج، خانم نیکی کدی میگوید: ”در طول پانصد سال گذشته نمودهای ملی ایران در عین حال نمودهایی دینی بودهاند. اصولاً بر پایة دادههای واقعی، ملیت ایرانی هیچگاه با دیانت و اعتقادات مذهبی مردم در تضاد نبوده است. با آنکه آنها دو واقعیت مجزای اجتماعی – اعتقادی هستند، اما هیچ گاه منفک از یکدیگر و در تقابل با هم قرار نداشتهاند، آنها منافع متعارضی نیز نداشتند و گویی از منطق فرهنگی واحدی پیروی میکردند. این امر نشاندهندة وجود بستر یگانهای برای فرهنگ دینی و عمل سیاسی است. بر این اساس، یعنی براساس وحدت دین و ملیت در ایران، نهایتاً نظریه وحدت دین و دولت تقویت میگردد. زیرا اولی، نهایتاً زمینهساز تشکیل دومی است. وحدت عناصر سازندة جهان ایرانی (دولت، ملیت و دین)، تا زمان ورود ایران به دورة جدید، همواره بدون گسستهای جدی در استمرار بود. "


"به تعبیری که شایان تحلیل بیشتری است، در یکصدوپنجاه سال گذشته شاهد واگرایی عناصر جهان ایرانی از یکدیگر بودیم. اما به نظر میرسد اینک وارد دورهای شدهایم که در آن نیاز مبرم سیاست داخلی و خارجی کشور، دیگر نه درک و تحلیل تنوعات و گوناگونیها در روابط ایران و تشیع (رهیافت تمایزگرا)، بلکه درک و تحلیل ابعاد یگانگی و ژرفنای تاریخی و مستمر وحدت ایران و تشیع است؛ و این یعنی رابطهای از جنس رابطة جسم و روح: ایدههایی همچون ایدة مرد مقدس و آرمانی یا تمایل درونی به اتصال آسمان آرمانهای دینی با زمین یا زمینة واقعیتهای عینی (که از جمله میتوانست به وحدت دین و ملیت بینجامد و انجامید) و ...، قبل از ورود اسلام، در فرهنگ ایرانی عمیقاً جایگیر شده بود و اسلام فقط راهی برای تداوم و تکامل فحواهای خالصاً دینی تاریخ ایران گشود. در این معنا، به تشیع اینک باید همچون جان غنا یافتة ایران تاریخی نگریست چه اینکه تشیع از همان آغاز سریعاً درون عمق هستی ایران راه یافت، با آن ممزوج شد و بدان توان نمایشگری و نمود پردازی بخشید. تشیع به روح استعلا یافتة ایران باستان بدل شد و تنها عامل انسجام دهنده و قابل فهم کنندة گسترة بیپایان تنوعات آن بود. بنابراین، برخلاف گمان رایج، قائل شدن به رابطة تقابلی یا بیرونی بین ایران و تشیع، هر اندازه تأثیرات متقابل، دیالوگ و نزدیکی‏ میان آن دو بر قرار شده باشد، باز هم، علاوه بر عقیم بودن به لحاظ قوت تحلیل و توضیح دهندگی، اساساً نادرست است، زیرا براساس آنچه گفته شد بنیاد تحلیل روابط ایران و تشیع باید فرض وحدت و نه برابر نهادگی آن دو باشد. بنابراین، اینکه ایران یک واقعیت و تشیع بیشتر یک ایده یا مذهب است یا اینکه ایران واقعیتی خاص و محدود و تشیع آکنده از آرمانهایی عام و جهانی است و فهرست ظاهراً بیانتهای تفاوتهای دیگری از این دست را نباید تفاوتهایی قطعی، سر راست و مکانیکی گونه در نظر آورد، زیرا از یکسو، ایران صرفاً یک موجودیت واقعی نیست و از دیگر سو، تشیع نیز یک موجودیت صرفاً ذهنی – اعتقادی نیست: ایران به مدد تشیع به یک واقعیت روحانی و ”عمیقاً تلطیف شده“ بدل گردید و از آن سو تشیع نیز در سرزمین ایران به یک دین فرهنگی شده یا دارای تجسم فرهنگی بدل گردید؛ حالتی که در آن یک مذهب خود را در قالب فرهنگی ملی تداوم بخشیده است و یا یک فرهنگ ملی را به موضوع و سوژه خود بدل ساخته است."


" تشیع به ایران که رسید به روحی تجسد یافته بدل شد. دیگر نمیتوان و نباید از تشیع همچون مجموعهای از آرمانهای ویژه و عقاید صرف سخن گفت. تشیع، حقایق آن به کنار، کالبد تاریخ و فرهنگ ایران را به تملک گرفته است. اگر فرضاً ایران نبود، تشیع دست بالا چیزی فراتر از حقیقتی مکتوم شامل برخی اعتقادات و برخی آثار علمی و تاریخی نبود. در یک کلام، اگر ایران نبود، تشیع فقط برخی مفاهیم بود و از آن سو اگر تشیع نبود، ایرانیان در این زمان ممکن نبود بتوانند تصوری از وحدت ایران در ذهن خود داشته باشند و این سخن مهمی است. بدون تشیع شاید حوزة تمدن ایرانی در این زمان در قالب تعدادی دولتهای مدعی و مجادلهگر و همطراز با یکدیگر، دچار تفرق بوده و به سختی قابل به تصور درآمدن میبود و تازه این در حالتی خوشبینانه است. زیرا بدون تشیع احتمالاً امکان هیچ تصوری از استمرار محتواهای تاریخ ایران وجود نداشت. به بیان دیگر، اگر تشیع وجود نداشت در واقع دلیل مؤثری برای تداوم یافتن حیات ایران وجود نداشت. به نحوی جالب توجه، میتوان گفت اسلام ”تنها“ ربط ایران باستان و ایران مدرن به یکدیگر است. آری، تشیع برای ایران معاصر دلیل هستی است. "


"بحث تاریخ و فرهنگ و ماهیات به کنار، تقارنهای عینیتری نیز میتوان برشمرد. مرزهای اصلی تشیع و مرزهای ایران تاحد قابل تأکیدی بر هم منطبقاند. به عبارت دیگر، مرزهای یک مذهب تا اندازة زیادی با مرزهای جدید دولت ملی ایران مطابق است. با حاکمیت 90 درصدی مذهب تشیع بر جمعیت ایران میتوان گفت علاوه بر خاک ایران، جمعیت ایران نیز همزمان هم امت (در معنای اجتماع دینی) و هم ملت (در معنای اجتماع سیاسی مدرن) میباشد. به عبارت دیگر، بسیار فراتر از آن که بگوییم ایران مرکز تشیع است، اصولاً تشیع وایران از لحاظ فیزیکی همعنان و همپوشاننده یکدیگرند. مرزهای اصلی تشیع تقریباً همان مرزهای ایران است و مرزهای ایران نیز تقریباً یا نزدیک به مرزهای تشیع است براین اساس، مجدداً ملت (Nation) در ایران همان امت و امت همان ملت است. در ایران به نحوی تقریباً مستثنی از همه جاهای دیگر، وحدت ملت و امت یک واقعیت و جدایی ملت و امت تنها یک مقوله تحلیلی و ذهنی است. "



"این نیز حقیقت درخور تأملی، بیشتر از این جهت است که اینک بعکس، در کشور ما تمایز انتزاعی و تحلیلی دین و ملیت از یکدیگر، تمایزی واقعی انگاشته میشود و پیوستگی واقعی دین و ملت با یکدیگر به هم، امری انتزاعی تلقی میشود! اما در مقابل، باید دانست تاریخ ایران هنگامی که به نسلهای کنونی رسید پروژهای کامل و پایان یافته، بود؛ یعنی در این تاریخ، روند وحدت بین دین و سیاست و ملیت ایرانی به صورتی شکل گرفته و کمال یافته به ما رسید، به نحوی که اینک و برغم تاریخ جدید تفکر سکولار در ایران، ما با واقعیت یگانگی عناصر تاریخی سازندة ایران مواجهیم. در برابر این واقعیت، ”تصور“ جدایی عناصر سازنده ایران از یکدیگر فقط میتواند فرضی تحلیلی (یعنی ذهنی و انتزاعی) باشد و فقط در همین معنای علمی – دیسیپلینی قابل پذیرش باشد. برهمین نهج، وحدت منافع ملی ایران و مصالح کیان تشیع نیز بیشتر یک واقعیت و تمایز منافع آنان بیشتر فرضی تحلیلی است. اما متأسفانه این زمان تفکیک تحلیلی منافع ملی از منافع دینی وعام انقلاب ایران امری واقعی و همچون بیانی از واقعیت انگاشته شده است. اینکه آیا انگارة ”منافع ملی“ به خوبی توضیح دهنده منافع ایران است یا نه، در دنباله مورد توجه قرار میگیرد. "


"خلط ابزار تحلیل واقعیت با خود واقعیت چیز تازهای نیست. این کار در دنیای مدرن تقریباً از مارکس شروع شد. او بسیاری از مفاهیم تحلیلی هگلی و از جمله استعارة جامعه مدنی وی را که مرحلهای اقتصادی، قبل از تبلور کامل عقل است، به جای ابزار تحلیل واقعیت انگاشت و آن را به جامعه بورژوایی منتسب نمود. بعدها نیز در تاریخ تحول اندیشه سیاسی – اجتماعی مدرن، این خلط بین مقوله بندیهای انتزاعی و ما به ازاهای واقعی آن مقولات ادامه یافت و شدت گرفت. از آن جمله است یکی انگاشتن مقولة تحلیلی طبقه با واقعیت شکافهای اجتماعی، نظریة جامعه مدنی با واقعیت جامعه بورژوایی، اندیشه ”نظام بینالملل“ با واقعیت‏های سیاست بینالملل، فردیت ایدئولوژیکی لیبرال با فردیت واقعی و غیره. "


2- انتقال سادهانگارانه از نظریه به واقعیت

"این انتقال شتابزده از نظریه به واقعیت به چه دلیل صورت میگیرد؟ واقعیت آن است که ما ایدهها را نه فقط به خاطر آن که آنها را نماینده یا ترجمان حقیقت میانگاریم بلکه همچنین به این دلیل که آنها را میپسندیم و یا دوست داریم، پذیرا میشویم. از این روست که برخلاف گمان مشهور پوپری، دانشمندان گاه با وجود مواجهه با دادههای ابطال کنندة فراوان، باز هم عقیده خود را رها نمیکنند. فرضهای تحلیلی یا تفکیکات انتزاعی را (که قاعدتاً برای سهولت امر تحلیل و گسترانیدن ابعاد موضوع هستند) با وجود جذابیت و خوشایندیای که متضمن آنند، نباید امری واقعی در نظر گرفت. زیرا در این صورت فرد دانشور و محقق، اسیر ذهنیتورزیهای نشئگیآور میشود که نتیجة آن دوری فزاینده از درکهای واقعی است. به همین نحو، ضروری است که هیچگاه فرض تحلیلی تفکیک جامعه ایرانی و مذهب تشیع، با واقعیت پیوند و جدایی ناپذیری این دو خلط نشود. متأسفانه، هم اینک در بحثهای جاری پیرامون این رابطه، شاهد تأکید فراوان بر مقوله جدایی میان تشیع و ایران هستیم، چیزی که میتواند بسیار مخرب و منحرف کنندة نیروها و تواناییهای باشد زیرا در این بحثها یک وحدت واقعی به قربانی یک تفکیک تحلیلی، یک وحدت مفید به قربانی تفکیکی مضر و هرز برنده و یک واقعیت زیست شده به قربانی یک نظریه آسمانی گونه و بلند پروازانه میرود. اندیشة جدایی دین و ملیت از هم که به دنبال خود به جدایی دین و دولت و سپس به جدایی منافع ملی از منافع مذهب تشیع میانجامد، گمانهای بیشتر رایج است تا دارای منطق تاریخی، و بنابراین سخن ریشهداری نیست و تاریخ آن از حدود 150 سال عقبتر نمیرود. در مقابل، آنچه که کهن و هزارگی است وحدت این دو میباشد. "


"اندیشة وحدت اسلامیت و ایرانیت و اینکه ”دیانت ما همان سیاست ما و سیاست ما همان دیانت ماست“، اندیشهای احتمالاً در حال احیاست زیرا اینک نیروی تاریخی سکولاریزم در ایران در حال خرج کردن همة ذخیره فکری خود یا طرح نمودن و روکردن همة ‌استدلالاتی است که در انبان دارد و این در حالی است که انبان فکری وحدت جهان ایرانی (وحدت دین، دولت و ملیت ایران) هنوز درهایش گشوده نشده است. بنابراین، شاید بتوان به پیوند احساس ملی ایرانی با احساس دینی و شیعی، چه در عرصه داخلی و چه خارجی، به مثابه تقدیر آتی سیاست ایران نگریست. این یعنی وحدت اسلام و ایران، اما این بار در عرصه خود آگاه ایرانیان. وحدت اسلام و ایران پیشتر در عرصة ناخودآگاه ایرانیان وجود داشت. اما اینک این احتمال وجود دارد که آنچه ناخودآگاه بود، موضوع آگاهی قرار گیرد. توکویل میگفت ملتها هیچگاه از گهوارة خود فاصله زیادی نمیگیرند."


" مسائل و مشکلات هر چه جدیتر و فوریتر باشند، افراد بیشتر به سوی درک بنیادهای ناهشیار هستی جمعی خود رانده میشوند و این وصفی از اوضاع کنونی انقلاب و ایران است. یکی از مهمترین بنیادهای ناهشیار در قوام جامعه ایرانی عبارت از وحدت دین و ملت و دولت است؛ چیزی که میتواند در شرایط کنونی مورد بازاندیشیهای مؤثری قرار گیرد. "


"3- آگاهی به وحدت جهان ایرانی"

"بهتر است تصور خود از این ناهشیاری را که عرصه وحدت جهان ایرانی بود و اینک مستعد هشیاری و خودآگاهی است روشنتر سازیم. یک مثال طنزآمیز در توضیح اینکه پیوند ایرانیت واسلامیت واقعیتی است که عمیقتر از هر جا در ناخودآگاه جمعی ما موجود است،‌ گزارشی است که فرد هالیدی ارائه میکند. او در کتاب ”ایران، دیکتاتوری و توسعه“ در بیان تجربة سیاسی اولین گروههای مارکسیستی با مشی چریکی اشاره میکند که الگوی مرگهای حماسی رهبران مذهب تشیع در ناخودآگاه ایرانیان چنان خانه کرده بود که حتی اولین نسل رهبران مقتول سازمان چریکهای فدایی خلق نحوه مرگ خود را بر طبق همین الگو برگزید: مرگی دینی و شهادت گونه و متکی بر باور به جوشش خون شهید در زمانها و نسلهای بعد، چیزی که تاکنون در ادبیات و تفکر مارکسیستی در کشورهای مختلف سابقه نداشته است."


" ما نمی‏توانیم این رابطه را به طور اشرافی و عمودی و به گونهای که گویی اینک مسلط و مشرف بر تاریخ خود هستیم، به موضوع ارزیابی خود بدل نماییم؛ زیرا ما با همة تنوعطلبی وابتکارات خود، مولود همین رابطهایم و به شکلی ناخودآگاه و ژرف در متن همین فضا میاندیشیم و عمل میکنیم. باید به جای ارزیابی رابطه ایران و تشیع، به درک ابعاد مکنون این رابطه نایل آمد. حاصل چنین درکی به این باور منجر میشود که در ایران به طور خیلی کلی،‌اگر کسی بخواهد ایرانی و بومی بیاندیشد، کمابیش شیعی خواهد اندیشید و از آن سو نیز هر طرح و تفکری برای تشیع، کمابیش تفکری برای ایران خواهد بود. برای مثال، تفکر خالصاً دینی و سخت کیشانه (ارتدکس) علمای نجف و قم در طول تاریخ معاصر، هرگاه که ابعاد عملی پیدا میکرد، مآلاً تفکر و عملی برای ایران بوده است!"

"مجدداً آینده سیاست ایران احتمالاً مستعد همگرایی ایمان شیعی و احساس ایرانی، این بار در ضمیر خودآگاه ایرانیان خواهد بود. این روند همگرایی سپس تدریجاً ممکن است در نقطة مقابل تفکرات جهانگرایانه و فلسفی و اغلب اروپایی فضای فکری کنونی ایران قرار بگیرد که مشخصة بارز آن تفکرات، فقدان امکانات عملی و دوری از واقعیات فرهنگی و تاریخی است. "


"آگاهی به وحدت مداوم دین و دولت و وقوف به اینکه ایران اصولاً واقعیتی برآمده از این وحدت است، درک اینکه جدایی دین ایرانی و دولت ایرانی مفهومی بدون ریشة تاریخی، جعل شده، انتزاعی و ایدئولوژیک (یعنی تجربه ناشده و تصوری) است، استعداد و پتانسیلی است که انقلاب اسلامی آن را برای ایرانیان کنونی به ارمغان آورده است. از این رو، انقلاب اسلامی به تنهایی تاریخ هزارگی ایران را معنادار ساخته است. انقلاب اسلامی فحاوی درونی این تاریخ ویژه را از وضعیت بالقوه خود خارج کرد، به آن عینیت بخشید و ظرفیتهای آن را به کمال رساند. بدون انقلاب اسلامی، پیوستگی ویژه تاریخ ایران هیچگاه به خوبی قابل درک نمیشد. انقلاب اسلامی وجود یک استمرار معنوی – خداوندی در تاریخ ایران را، فراتر از آن که اثبات کرد، در قالبزایش‏ دولتی دینی، آن را تبلور و تجسم بخشید. جمهوری اسلامی و در واقعیت امر تشیع، حلقة‌وصل ایران مدرن با گذشتهاش میباشد. درک این پیوستگی بسیار مهم است و مخصوصاً در عرصههای واقعیتر، مثلاً در سیاست خارجی، اهمیت باز هم بیشتری مییابد. "

 


"4- این همانی منافع مذهب تشیع و منافع ملی ایران "

الف) ایران و ”منافع ملی“ آن تأملی انتقادی

”منافع ملی“ اصطلاحی متأخر و خاص دوران جدید سیاست ایران است. جدید یا مدرن بودن این اصطلاح اندکی قابل تدقیق است. به ویژه اگر این حقیقت را در نظر آوریم که هیچ گاه ایران موجودیتی در خود (in itself) نبوده است و از گذشته تاکنون (اما نه لزوماً از حالا به بعد)، انزوا یا نگاه به خویشتن علاوه بر عدم امکان، برای آن به شدت خطرناک نیز بوده است و نیز اگر متذکر این حقیقت به خود شویم که ایران کشوری کهن زیست است که منابع تاریخیاش به هر حال در سیاست خارجی آن نمود وتعیین کنندگی مییابد، آن گاه این پرسش جای طرح مییابد که آیا بهتر نیست به جای منافع ملی ایران از منافع ایران سخن گفت؟ منافع ”ملی“ به منافع یک ملت – کشور مدرن ارجاع دارد، اما همان طور که زمانی لوسین پای چین مدرن را ملت – تمدن نامید، میتوان اندیشید این اصطلاح، موجودیت سیاسی ایران را نیز میتواند بهتر از نظریه رایج ملت – دولت توضیح دهد؛ زیرا تعهدات اخلاقی دولت ایرانی به شکوه تاریخی گذشتة خود، نگاه حسرتکشانه به مرزهایی که اینک دیگر در دسترس او نیست، تمایل به تمایزطلبی تمدنی، میل به همپایگی با غرب، سابقة دولت قدرتمند و مرزهای دور پهنه و ... در مورد ایران نیز به خوبی مصداق مییابد. "


"منافع ملی اصولاً به تصریح ”ریمون آرون“ به دلیل سیالیت فوقالعاده موضوع، قابل تعریف نیست و از این رو شاید بهتر است آن را در قالب برخی دغدغهها یا اهداف ماندگار در نظر گرفت. منافع ملی یک کشور صاحب تاریخ در واقعیت امر، با عبور از دالان تحولات گذشته وایجابات ژئوپولیتیکی آن قابل فهم میشود. به طور کلی، منافع ملی نباید در لحظه تعریف شود و نیز نباید به موقعیتها یا مزایای خاص تحویل و تقلیل یابد. منافع ملی گو که میتواند این جا و آن جا مصادیقی بیابد اما در عین حال باید از مصادیق خود استقلال داشته باشد و هیچگاه به این یا آن ارزش، مفهوم و دستاورد منحصر نشود. بر این اساس، تصورات یا دغدغههای ماندگار برای سیاست خارجی ایران باید از تاریخ این سیاست خارجی اخذ شود. اما نکتة ‌بعدی مهمتر است."


"اگر بخواهیم تصوری اصولی از ”دولت ایرانی ‌و آنگاه بر رسوب آن، تصوری اصولی از سیاست خارجی دولت ایرانی در ذهن داشته باشیم، اولین نکتهای که خود را مینمایاند آن است که این دولت اصولاً ناچار است دلایل رفتار خود را از خلال روندها در سطوح منطقهای بجوید؛ این دولت همواره آماج حملات دولتها و فرهنگهای کاملاً متمایزی بوده است که اغلب نیاتی غیر دوستانه داشتهاند. دولت ایرانی در همان حال که عمیقاً تنها است در همان حال به نحوی طنزآمیز، سیاست خارجی آن نه فحوایی ملی بلکه منطقهای دارد؛ چیزی کاملاً برخلاف ملت – دولتهای لیبرال دموکرات. در این کشورها معمولاً سیاست خارجی ادامة سیاست داخلی است؛ یعنی تحولات و مکانیزمها در سیاست داخلی، تا حد زیادی در رفتارهای خارجی مؤثر یا سر ریز میشوند، اما سیاست خارجی ایران به نظر میرسد تاکنون بیشتر عبارت از واکنشها در قبال روندهای منطقهای بوده است. برخلاف ملت – دولتهای غربی، این سیاست خارجی کمتر از تحولات داخلی جامعه خود که میتواند معنایی مبتکرانه و نیز فعالیگری را به ذهن بکشاند، بلکه بیشتر از سوی محیط پیرامونی آن، که معنایی واکنشی و رفتارهایی انفعالی را به ذهن متبادر میکند، متأثر بوده است. این بدان خاطر است که تشیع، ایران را از محیط پیرامونی و فرهنگهای اطراف خود متمایز نموده است و یا دست کم تمایز آن را تغلیظ نموده است و نهایتاً بدان جا منجر شده است که یک سیاست مستقل ملی، در همان حال و همزمان بتواند یک سیاست منطقهای شیعی – متأثر از ایجابات مذهب تشیع در ایران – نیز باشد. "

"سیاست خارجی ایران از زمان صفویه به این سو، به این دلیل یک سیاست خارجی اصالتاً شیعی یا شیعی محور بوده است که رفتارهای آن در واکنش به رفتارهای خارجی اغلب خصمانهای صورت میگرفته که به صورتی کمابیش همگرا، از سوی فرهنگ‏های نامتجانس سنی و نیز مسیحی انجام میگرفته است. هنگامی که سیری در ادوار مختلف تاریخ سیاست خارجی ایران مینماییم، ممکن است این گمان در ذهن شکل بگیرد که به راستی برای رهبران سیاست خارجی ایران موارد فرصت و مزیت و امکانهای ابتکار عمل چقدر اندک و نیز ضعیف بوده است! در حالی که ایران به دلیل تک‎‎افتادگی مذهبی و از قبل آن تکافتادگی در جهانبینی، فرهنگ، ایستارهای ذهنی و غیره – در معرض خطر و آسیب بود، ‌در عین حال هیچگاه نیز نمیتوانسته است در برابر وضع شیعیان در عراق (زمان قاجاریه) یا لبنان (دوران شاه و جمهوری اسلامی) بی تفاوت بماند. به طور تاریخی و عقلی، سیاست خارجی ایران محکوم یا متعهد به یک منطقهگرایی شیعی است. پیوستگی مذهب تشیع و منافع ملی ایران، حتی برای سایر کشورها نیز محسوس است. به طوری که در موضوع شیعیان عراق مهمترین نگرانی آمریکا مداخلة ایران در این مسئله است. گویا برای آمریکا نیز این مسئله به یک مفروض تبدیل شده است که سیاست خارجی ایران در درون خود ماهیت شیعی دارد و لذا خواه ناخواه با موضوع شیعیان در سایر کشورها پیوند میخورد، حتی اگر ایران خود چنین مداخلهای را تکذیب کند. چنین محکومیت یا تعهدی در کنار واقعیتهای ژئوپولیتیکی دیگر، همواره موجب پدید آمدن ارادهای قطعی علیه ایران در ابرقدرتهای زمانه، خواه بالقوه یا فعلیت یافته میشد. در زمانهای که ارادهای قطعی در یک ابرقدرت علیه کشوری ضعیف پدید میآید، حق انتخابهای آن کشور نقصان میگیرد. هر چه تصمیم یک ابرقدرت علیه کشوری ضعیف جدیتر باشد، حق انتخابها برای آن کشور ضعیفتر محدودتر میشود. "

 

"برای قدرتهای خارجی، ملت – تمدن ایران همواره بیشتر امکان بوده است تا واقعیت؛ امکانی از گسترش مرجعیت برای شیعیان منطقه، قدرت نظامی، ادعاگریهای منطقهای، برتری طلبی و غیره، این امکانات تقریباً هیچ گاه فرصتی برای واقعیت یافتن پیدا نکردهاند. اما حتی امکانات ایران نیز برای قدرتهای جهانی و منطقهای و حتی همسایگان آن، بر آشوباننده بوده است... . با اندکی احتیاط به دلیل خوفناک بودن موضوع! میتوان گفت دگر بودن، به نحوی برجستهتر از دگر بودن دیگران، تقدیر سوگناک (تراژیک) ایران و مشخصاً سیاست خارجی آن است؛ تقدیری که ممکن است شدت و ضعف بیابد، اما هر زمان میتواند به حقیقت خود تعین بخشد. به هر روی براساس آنچه که بیان شد میتوان گفت انگاره ”منافع ملی“‌ از آنجا که نسبت به تعیین کنندگی متغیرهای منطقهای، مفهومی لااقتضاست و نیز خاصگی جهان ایرانی را برنمیتابد، در بازنمانی مسایل خارجی ایران و ترسیم اهداف ممکن آن، کاربری کافی ندارد. "


ب ) سیاست خارجی ایران و الزام منطقهگرایی شیعی

"سیاست خارجی ایران همواره ناچار بوده است ملاحظاتی منطقهای آن هم از نوع واکنشی داشته باشد و اگر نیک بنگریم، این توصیف یا وصف حالی از وضعیت مذهب تشیع و شیعیان در منطقه نیز هست. تشیع هنگامی که تدریجاً با زندگی تاریخی ملت ایران ممزوج گردید، تا اندازة قابل تأکیدی مشروط به شرایط ایران شد و دغدغههای تاریخی ایران را به خود گرفت و همین واقعیت صورت متقابل نیز به خود گرفت. هم اینک نیز خطراتی که در سطح منطقهای ایران را تهدید میکند، همان خطراتی است که کیان مذهب تشیع را تهدید میکند و به عکس، از آن سو، فرصتهای تاریخی و کنونی برای ایران، در عین حال و همانا فرصتهایی تاریخی برای تشیع نیز میباشد. گسترش و تقویت ایران یا فرهنگ ایرانی همانا گسترش و تقویت تشیع است. "


"میتوان اندیشید که حالت عکس نیز مصداق دارد. مثلاً در ایران اندیشیده میشود، (اندیشهای احتمالاً درست،) که هر حکومت شیعی در عراق کنونی، با هر میزان غربگرایی یا با هر میزان ملیگرایی عراقی، باز هم مزیتی برای سیاست خارجی ایران خواهد بود. این بدان معنی است که هر میزان گسترش یا قدرت سیاسی یافتن تشیع در سطح منطقه، گسترشی برای ایران نیز هست. این خوشبینی عمیقاً جا افتاده و البته قابل دفاع در این مورد که قدرت سیاسی شیعیان در عراق فضای مساعدی برای ایران میآفریند، علاوه بر عراق عیناً در مورد فرضاً نفوذ و قدرت یافتن گروههای شیعی در افغانستان، لبنان یا پاکستان نیز مصداق دارد. ایدهآلهای سیاست خارجی دولت ایران در مورد این سه کشور، عمیقاً به وسیله مذهب تشیع شکل داده میشود. در سطحی منطقهای نیز، ایدهآل سیاست خارجی ایران به اینکه کشورهای پیرامون آن، نقطهنظرهای مثبتتر و ملایم در خصوص ایران بیابند – و به دنبال آن افزایش همکاریهای متقابل، افزایش ضریب امنیت منطقه، اعتمادسازیها و غیره – در عین حال اگر نیک بنگریم همانا ارادة معطوف به خلق فضای حیاتی برای شیعیانی است که در محاصره جهان محاط سنی مذهب قرار دارند."


" گسترش فضای تنفس برای ایران، همانا گسترش فضای حیاتی برای شیعیان در منطقه شبه قاره و خاورمیانه است. در سطحی خردتر، مماشاتگرایی با فضاهای سنی مذهب پیرامونی، تحمل پیمان شکنیها و در انزوا قرار گرفتن، تحمیلی بودن سیاستهای بیطرفی، کمبود حق انتخابها، حساسیت به اوضاع شیعیان ایرانی و غیرایرانی و توجه به سیاستهای بندبازانه بین ابرقدرتها، فحوای مشترک تقریباً همه حکومتهای ایرانی در دورة جدید بوده است و اینها همه نشانگر همگرایی دو موجودیت در قالب یک وضعیت تراژیک است. همواره در طول تاریخ مدرن سیاست خارجی ایران، نقش منطقهای تشیع از نقش منطقهای ایران جداییناپذیر بود به نحوی که به سهولت، تصور یکی تصدیق دیگری را به ذهن میآورد. در سیاست خارجی، تشیع تقدیر سوگناک تنهایی خود را بر شانههای سیاست خارجی ایران نهاد؛ تکافتادگی و وضعیت انزوا گونهای که به سختی میشکند و هر بار که میشکند، باز به سهولت در معرض بازگشت و احیا شدن است. تاریخ جدید سیاست خارجی ایران به یک معنا، داستان کوششهای سخت برای خروج از این وضعیت ماندگار تاریخی است. تشیع، با ژئوپولیتیک ایران، با فرهنگ، دولت مدرن، با تربیت و خلق و خوهای جمعی آن و تقریباً با همه چیز آن صمیمانه پیوند یافته و حتی الگوهای رضایت‏ورزی و بروز خشم دسته جمعی ملت ایران را پدید آورده است. بنابراین تشیع جزء ضروری و تفکیکناپذیر منافع تاریخی ملت ایران و شاید، عین آن شده است. در این حال، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تبلوری ناخودآگاه از همین فحوای تاریخی کشور ایران است و در زمانه ما این وحدت را نمایندگی میکند. "


ج ) جمهوری اسلامی: طرحی از گذشته برای آینده

"جمهوری اسلامی بیشتر پدید آمد تا آن که ما آن را پدید آورده باشیم، زیرا، انقلاب اسلامی بیشتر پدید آمد تا آن که ما آن را پدید آورده باشیم. انقلاب اسلامی را ما، آحاد متوسط الحال جامعه شهری ایرانی، شکل ندادیم بلکه ما به عامل شکل گرفتن آن بدل شدیم نیروی ناهشیاری از درون ما جوشید و ایده سخت جذاب و ملتهبی دایر بر بازسازی یک جهان جدید دینی بر مبنای تجربیات دردآلود گذشته، ما را به سربازی خود گرفت و باعث وقوع انقلاب اسلامی شد... . در این میان امام خمینی (ره) حلقه واسطه این تحول و جهت دهنده این دلباختگی بود. واسطهای میان یک آرمان آتی و یک واقعیت تاریخی. "


"بنابراین ظهور انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی، اقدامی جسورانه از ناحیة تاریخ ملت ایران، و نه چندان آگاهانه و برنامهریزی شده بود که از جمله اهداف آن، پایان بخشیدن به زنجیرة ناکامیهای سیاسی ایران در دوران مدرن بود. این نکته در کلام امام خمینی نیز مندرج است. جمهوری اسلامی ایران میخواهد وحدت ناهشیار پیشین بین مذهب و ملیت در تاریخ کهن کشور ایران را به دکترین رسمی و آگاهانه خود بدل نماید و منافع ماهیتاً دوگانة ملت، تمدن ایران را با درجه بیشتری از ارادهگری، هشیاری، سنجیدگی و جسارت به پیش ببرد."


"اینک به مرحلهای رسیدهایم که میتوان به یک پرسش قدیمی، پاسخ تازهای داد. پرسش و بحث تقریباً قدیمی این است که آیا ”منافع ملی ایران“ یک سیاست خارجی منطقهگرایانه و تا حدی اخلاق مدار – به دلیل مداخلة مذهب تشیع – را بر میتابد؟ یا، آیا گرایش جدید در سیاست خارجی ایران پس از انقلاب با سنت سیاست خارجی ایران بیتناسب نیست؟ اینها پرسشها و دغدغههایی تقریباً کهنه است. اما پاسخ جدید این است: بخش عمدهای از روندهای کنونی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی که از سوی برخی ناظران روندها و رفتارهایی ایدئولوژیک و بیاعتنا به شرایط ملی ایران تلقی میشود، به عکس، در اساس خود، ادامه طبیعی تاریخ سیاست خارجی ایران است. گاه بر طبقة روشنفکران ایراد میگیرند که آنان به دلیل تعلقات فلسفی عامگرایانةشان آغازها و تازگیها را در زندگی جمعی کشورشان در نظر نمیگیرند. اما این بار میتوان این ایراد را بر برخی تحلیلگران سیاست خارجی وارد آورد که آنها به عکس، استمرار و تداوم در سیاست خارجی کشورشان را درنمییابند. در برابر آن پرسش قدیمی، اینک پرسش تازهای هم میتوان مطرح کرد: چه سان میتوان تعریفی از منافع مذهب تشیع در سطح منطقه ارائه کرد که با منافع ملی ایران همنوا و هماوا نباشد و برعکس، چگونه میتوان تعریفی از منافع ملی ایران ارائه کرد که بخش حساس و تپندة آن مذهب تشیع نباشد؛ مذهبی که در ایران سریعاً از حالت آموزههای مذهبی صرف بیرون آمد و مهر خود را بر همة ابعاد زندگی آن نهاد؟ چنین تعریفی ممکن نیست چه اینکه ایران واقعیت و مفهومی دینی است. "

 

"نتیجه : ایران، دیانتی ملی و ملیتی دینی "

"نسبت ایران تشیع با یکدیگر، فراتر از نزدیکی و حتی فراتر از اتصال یا جفت بودن، باید در قالب هم نهادگی کامل، یگانگی یا رابطة جسم و روح در نظر گرفته شود؛ رابطهای که در آن هر یک عمیقاً در ارتباط با دیگری قابل درک باشد. هر رهیافتی غیر از این به توضیح ناکافی تحولات تاریخ ایران و درک غیر بایسته از ما هیات این تاریخ منجر میشود. زیرا در آخرین تحلیل، از لحاظ تاریخی، ایران هستیای دینی (دین – مدار) و تشیع، حقیقتی ملی است: از یکسو تشیع مذهبی است که رهبران و امامان آن برای تحقق داعیههای جهانیشان، به طور جدی به ایران یا ایرانیان مینگریسته و بدان‏ها امید میروزیدهاند. از دیگر سو، پذیرش تشیع نیز ایجابی از سوی تاریخ باستانی ایران است، به عبارت دیگر، نباید اندیشید که اسلام (تشیع) وارد ایران شد، بلکه درستتر آن است که ایران تاریخی به منظور تداوم بخشی به سایقهای فرهنگی خود، با تشیع یگانه شد. لحظه پیوند، لحظهای بود که در آن نیاز شدید هر یک به دیگری اجابت میگردید: یک روح به دنبال کالبدی برای تعین خود میگشت و یک کالبد درصدد بازیابی روح ضعیف شدة خود بود."


" میتوان از مثال دو قطره چکیده شده بر روی سطحی چرب مدد گرفت که سریعاً با هم ممزوج میشوند. از آن لحظه به بعد، بحث جدایی دو قطره از یکدیگر بحثی غیر واقعی است که جز به مدد ذهنیت ورزی و تجریدپردازی ممکن نمیگردد. جالب آن است که واقعیت تاریخی این یگانگی از مرزهای کنونی و حتی تاریخی ایران نیز فراتر میرود. ایران در تصور شیعیان کویت یا پاکستان و یا لبنان از مذهب و آیینشان، جایگاه مهمی دارد و اصولاً سازنده بخشی از وجدان مذهبی آنان است. "


"ایران هم در سطح درون (متغیرها و سایقها در سیاست داخلی) و هر در سطح بیرونی (شیعیانی که به ایران مینگرند)، همواره مجبور بوده است که در سطح منطقهای عمل کند و تلقی نماید. پس، برخلاف تصور رایج، منطقهگرایی دینی دولت کنونی ایران 1- بیشتر تداوم است تا آغاز، 2- ایجابی از ناحیة تاریخ کشور است تا انتخابی متعلق به زمانه حاضر و 3- فضای ناگزیر زیست است تا عرصهای برای گزینشگری یا موضوعی برای انتخاب ورزیدن. بنابراین، هرگونه تأمل و بحث دربارة منافع ملی ایران فقط پس از آنکه از درون انگاره وحدت ایرانیت و تشیع عبور کرد، تصوری انضمامی و واقعگرایانه خواهد بود و در غیر این صورت نداگر آزمون دردناک و بسیار پرهزینة نظریه‏های کلان و متخیلانه است. "